1.
در روزگاری که بشر دنبال یک پناگاه می گشت،
یک روز مردمانِ کناره ی رود نیل، در آنجا مستقر شدند
با عشق و حسادت نسبت به جریان آبی که بر آنها می ریخت
این انسانهای نادان، از رودخانه خدایی ساختند
و گفتند: او به هرکس که آن را بنوشد حیات خواهد بخشید
"و فقط ماییم و دیگران خواهند مُرد"
و هرگاه که بر حسب اتفاق کاروانهای ره گم کرده،
می خواستند مَشک های بَدَوی شان را از آب پر کنند،
آنان را به بازوی حسادت با تیر می زدند
و با خودشان می گفتند: " آبِ آسمان فقط مال ماست
فقط در دشت های ما زندگی جریان دارد، فقط درآنجا که ما هستیم نوشیدن جایز است"
" آنان آنطرف نباید بنوشند و انسان نیستند "
پس فرشته ی خدا در حالی که این گفتگو را می شنید،
گفت: " چقدر افکار این انسانها کوتاه است! "
و برای اینکه به آنها بیاموزد که
آبی را که آسمان در آنجا می پاشد، برای همه جاری می شود،
از راهی دور مردمانی را همراه با شترانشان به آنجا هدایت کرد؛
که در گذر از نیل می خواستند آبهایش را بنوشند.
و از آنجاییکه مدافعان احمق، از جانب خدا!
آبش را برای رقبای مشتاقشان ممنوع کرده بودند،
فرشته ی آسمانِ مسدود،در حالی که منبع مسلّح به سیلاب را
بر روی هر یک، باز می کرد، باران را رقم زد
( البته این شعر بسیار بلند است و من در اینجا فقط بخشی ار آن را قرار دادم )
:: موضوعات مرتبط:
<-CategoryName->
:: برچسبها:
<-TagName->